عاشقانه ای در ۱۱ فصل:
فصل یک/ تابش فرشته روی لبه تاریک بیابان گمشدگی.
فصل دو /زندگی زیر سیبیل آب میوه گیری با حفظ آبرو.
فصل سه / رقص توده بی شکلی از مذاب شیشه در نارنجی غروب.
فصل چهار/ ضجههای گم شده در جنگل سیاه دره راین.
فصل پنج/مراسم کوک زدن به قلبی که در دست میتپد.
فصل شش/ مردن در قطار بخت روی ریل گیج گیجه.
فصل هفت/تبدیل ریگهای مرده حسرت به نان خامه ای.
فصل هشت/ گم شدن خبری که دنیا را میترکاند در پیراهن آبی نفتی.
فصل نه/ مراحل سنگ شدگی در تالار دلهرههای ناشناخته.
فصل ده / مرواریددوزی برای لباس فرشته شانه راست.
فصل یازده/ طعم بی شمار باران زیر دندان پسته شکن.
در بخشی از کتاب می خوانیم:
مرتیکه فکر کرده ما قاقیم؛ این جوجهمنگل را فرستاده که پیغام فدایتشوم بیاورد. با آن هیکل فلفلدلمهای خجالت نمیکشد. اموات پدرش خیلی خوب حرف میزند، ولی وقتی پای عمل میرسد میزاید. این کارگاه، صدقهی سرِ ما و امثال ما رو پا ایستاده و شده ناندانی این چُلمبه. حالا اولدورمبولدروم میکند و شاخوشانه میکشد. میخواهد با این منصور ما را بچزاند.
آخر بگو اُزگل، ما خودمان این چتاوغلی را آوردیم زیر پر و بالمان گرفتیم تا خیر سرش شد انباردار، حالا همین شوتکس را آوردی برای ما علَمش میکنی!
بخشکی شانس. ما از هیچ طرف نیاوردیم، اول و آخرمان را از طالع نحس بریدهاند. آن از ننهبابا و کسوکارمان که یکی از یکی چلمنتر، آن هم از مثلاً عشقمان که شد زرشک.
برای تغییر این متن بر روی دکمه ویرایش کلیک کنید. لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است. برای تغییر این متن بر روی دکمه ویرایش کلیک کنید.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.