به قلم سید ضیاءالدین شفیعی
شبکه تداعی
شبکه تداعی مجموعهای از تصاویر و مضامینی است که به شکلی عینی یا ذهنی به هم مرتبط هستند و با نزدیکیها و در عین حال تفاوتهایی که دارند به شاعر و یا نویسنده فرصت میدهند تا با پریدنهای لفظی و تصویری و جا به جا کرن آنها با هم، معناهای تازه و افزون بر معانی پیشین را به مخاطب منتقل کند.
در این کتاب، در هم ریختگیهای پنهان و آشکار ذهن و زبان نویسنده و نیز مخاطبان او در فضای سیال ذهن، تنها به کمک شبکه تداعی است که قابل مدیریت و مناسب برای شکل گیری روایتی دیگرگونه و متمایز از یک ماجرای آشنا و تکراری ست.
مرگ، خوابیدن، خواب دیدن، رویا، کابوس، هذیان، روانپریشی، حکمت، سفر، دوری، نزدیکی، عشق، نفرت، انتقام، بخشش و دوباره خواب و… عناصر این شبکه تداعی است که نویسنده را در پرورش شخصیت ابراهیم قادر می سازد و او را در باورپذیر کردن کلیت فضا و شخصیت ها موفق می کند.
این بهرهمندی از شبکه تداعی، خود میراثی است که جناب رسولی از نفس کشیدن در فضای شعر با خود به فضای داستان آورده است.
بسط لحظات احتضار در درازای این رمان فرصتی فراهم می آورد تا مخاطب و نویسنده وارد جهانی «دیگرساخت» و «دیگر شکل» از مناسبات میان آدمها شوند که در تجربههای عینی قابل درک و یا لااقل قابل ثبت نیستند. در این جهان مجرد، پاسخ بسیاری از پرسش ها همان هایی که از پیش دانسته و مفروض است نیست و آدمها و جهانشان به جای آنکه در کنار هم قرار بگیرند در امتداد هم قرار دارند.
این که مردگان و زندگان، اشیاء و جانداران، زمین و آسمان، ساکنان و مسافران، اسیران و زندانبانان، و عاقلان و محجوران در امتداد هم قرار بگیرند، گاه موجب پدید آمدن دقایق شیرین و سکرآوری میشود که تنها و تنها در فضاهای پدید آمده در رمان «رقص بسمل» قابل درک و فهم است.
شاعرانگی
نوعی شوریدگی و بی تعلقی و بی قراری در این کتاب پیداست که گریز از منطق متعارف روایت و داستان را توجیه می کند . «این همانی» های بسیاری در فصل های این کتاب رواج یافته که اگر بخواهیم دقیقا بر واقعیات محاکات کنیم شاید راه به جایی نبریم و به نادرست راهی رفته باشیم. اما اگر حکومت شاعرانه نویسنده در اثر را بپذیریم آن وقت حتی و یقینا رهیافت های دلچسبی حاصل میشود که هم در «روایت» هم در «نحو و نثر» و هم در «منطق داستان» جاری و پیدا خواهد شد.
در دقیقه به دقیقهی این کتاب و به محض ایجاب، نویسنده از نهایت چیره دستی خود، در به رقص آوردن کلمات استفاده میکند و با استعمال متبحرانه افعال و کلمات غیر متعارف در داستان نویسی مرسوم، خواننده را با مغناطیسی مضاعف به متن و فرامتن اثر باز میگرداند؛ میراثی سترگ از شاعری نویسنده!
تعلیق یا عدم قطعیت
بن مایههای داستانی مشهور، اغلب با خطر دلزدگی مخاطب از داستان مواجه اند، نوشتن و روایتکردن داستانی که پایانش کمابیش پیداست، بسیار دشوار و شاذ است.
این خطر زمانی بیشتر و ملموس تر است که اثری در ازدحام آثار مشابه قرار گیرد و بخواهد برای تمایز و استقلال خود خسته نشود.
امروزه، جزم اندیشی و ترویج روایت حاکم ( یا حکومتی) و صدور و ارائهی رفتارها، شخصیتها، کنشها و استدلالهای پیش پذیرفته، در یک اثر داستانی ، آن را به سقوطی دردناک از چاپخانه به سطل زباله دچار می کند.
در کتاب «رقص بسمل» استفاده از رئالیسم جادویی یا سیال ذهن، امکان طرح آرا و کنشهای مختلف و گاه حتی متناقضی را فراهم آورده و با قرار گرفتن وقایع، شخصیتها و خرده روایتها در امتداد یکدیگر، شکل جذابی از تعلیق و عدم قطعیت ساخته و پرداخته شده که می تواند مخاطبان متنوعی را به ادامهی داستان ترغیب کند.
در این اثر ما با موزاییکها و قطعات متعدد پازلی مواجهیم که هر یک در خود منطق و روایتی دارند که با قرار گرفتن در جمع قطعات دیگر، علاوه بر معنا و داستان خود ، معنا و داستان بزرگتری را پیش می برند.
سرانجام
به نظر می رسد برای رسیدن به تصویری دقیق از نویسنده کتاب «رقص بسمل» باید این کتاب را در جمع آثار دیگر او(یعنی مجموعه شعرها ، یادداشتها، آثار تلوزیونی ، تصویرسازی ها و کتاب و نمایشگاه های نقاشی) موزاییکها و قطعات متعدد پازلی دانست که علاوه بر معنا و داستان خود ، معنا و داستان بزرگتری را پیش می برند که سرانجامشان استاد «محمد مهدی رسولی» است.
سید ضیاءالدین شفیعی